محل تبلیغات شما



99.9.9 چه تاریخ عجیبی، نمیدونم چطور همه چی عوض شد، چیزی که سالها گوشه ذهنم بود، چیزی که تا رسیدن بهش پیش رفتم ولی آخرش. نمیدونم چرا اخرش همش نمیشه. اصن حرفم نمیاد از انبوه غصه ای که تو قلبم نشسته، فقط هربار یه نفس عمیق میکشم یه چیزی ترک میخوره و یه آه بلند میشه ازش. فقط خواستم بیام اینجا بنویسم که ثبت شه این تاریخ، و یادم بمونه چرا نشد، یادم بمونه که همه آدما فقط از دور قشنگن، خیلی دور. + از هرچه بودی و نیستی متنفرم.
خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمیمانی ای مانده بی من تو را میسپارم به دلهای خسته تو را میسپارم به مینای مهتاب تو را میسپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را میسپارم به رویای فردا به شب میسپارم تو را تا نسوزد به دل میسپارم تو را تا نمیرد اگر چشمه واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد خداحافظ ای برگ و بار دل من خداحافظ ای سایه سار همیشه اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نوبهار همیشه.
از دست دادن تلخه، ولی دوبار از دست دادن، تلخیش مث زهره، کشنده س. تو که موندنی نبودی چرا خواستی بمونم برات؟ اون پیرمرد اون ستاره رو نگه داشته بود واسه تو، ترسیدی رهاش کردی. گم شد وسط سیاهی. تو ضعیف تر ازونی بودی که اون ستاره بهت تکیه کنه. پا پس کشیدی، باز شکستیش :)

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ماهی بلاگفا عدالت